22مهر92-شب عرفه
21مهر-پست ناقص
سلام فردا امتحان دارم و امروز 4جا باید مهمونی میرفتم حلما هم دائم بی تاب بود.الهی بمیرم برای اشکهات که از گوشه چشمات میریخت و برای انگشت شستت که از شدت درد ناخنت و بهش فشار اوردی "مشت میکردی دستتو" و شستت زخم شد فدای نگاه ملتمسانه ت بشم وقتی دلت میخوای بغلت کنم و به سینه م بچسبونمت تا آروم بشی و تو هم وقتی بغلت میکنم و باهات حرف میزنم"بهت میگم هیچی نشده دخترم...هیچ جاییت درد نداره که...حلما باید بخنده...در و به رو غم ببنده" اونوقت کم کم خوابت میبره تو بغلم و تا میذارمت توی تخت و ازم دور میشی دوباره گریه میکنی خد ایا کمکمون کن الآن هم داره مثل دیشب نق میزنه دوباره میام ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
0:44